زکاة جو وگندم وخرما وکشمش
مسأله 1879 :
زکاة گندم وجو وخرما وکشمش وقتي واجب ميشود که به مقدار نصاب برسند ونصاب آنها 288 من تبريز و45 مثقال کم است که 847/207 کيلو گرم ميشود.
مسأله 1880 :
اگر پيش از دادن زکاة از انگور وخرما وگندمي که زکاة آنها واجب شده خود وعيالش بيش از متعارف بخورند، يا مثلاً به فقير بدهد نه بعنوان زکاة، بايد زکاة مقداري را که مصرف کرده بدهد.
مسأله 1881 :
اگر بعد از آن که زکاة گندم وجو وخرما وانگور واجب شد مالک آن بميرد، بايد مقدار زکاة را از مال او بدهند ولي اگر پيش از واجب شدن زکاة بميرد، هريک از ورثه که سهم او به اندازه نصاب است، بايد زکاة سهم خود را بدهد.
مسأله 1882 :
کسي که از طرف حاکم شرع مأمور جمع آوري زکاة است موقع خرمن که گندم وجو را از کاه جدا ميکنند و بعد از خشک شدن خرما وانگور ميتواند زکاة را مطالبه کند و اگر مالک ندهد وچيزي که زکاة آن واجب شده، ازبين برود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 1883 :
اگر بعد از مالک شدن درخت خرما وانگور يا زراعت گندم وجو، زکاة آنها واجب شود مثلاً خرما در ملک او زرد يا سرخ شود بايد زکاة آن را بدهد.
مسأله 1884 :
اگر بعد از آن که زکاة گندم وجو وخرما وانگور واجب شد، زراعت ودرخت را بفروشد بايد زکاة آنها را بدهد.
مسأله 1885 :
اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد وبداند که فروشنده زکات آن را داده يا شک کند که داده يانه، چيزي بر او واجب نيست، و اگر بداند که زکات آن را نداده، چنانچه حاکم شرع بخواهد ميتواند عين زکاة را از دست مشتري بگيرد وصحّت معامله بستگي به اجازه حاکم شرع ندارد، و همچنين معامله صحيح است اگر فروشنده يا خريدار قيمت آن مقدار را بدهد و در صورتي که قيمت آن مقدار را خريدار به فروشنده داده باشد، ميتواند از او پس بگيرد و به مستحقّش برساند.
مسأله 1886 :
اگر وزن گندم وجو وخرما وکشمش موقعي که تر است به 288 من و45 مثقال کم برسد و بعد از خشک شدن کمتر از اين مقدار شود، زکاة آن واجب نيست.
مسأله 1887 :
اگر گندم وجو وخرما را پيش از خشک شدن مصرف کند، چنانچه خشک آنها به اندازه نصاب باشد، بايد زکاة آنها را بدهد.
مسأله 1888 :
خرمايي که تازة آن را ميخورند و اگر بماند خيلي کم ميشود يا بعد از خشک شدن، خرما به آن نميگويند، چنانچه مقداري باشد که خشک آن به 288 من و45 مثقال کم برسد، زکاة آن واجب است.
مسأله 1889 :
گندم وجو وخرما وکشمشي که زکاة آنها راداده، اگر چند سال هم نزد او بماند زکاة ندارد.
مسأله 1890 :
اگر گندم وجو وخرما وانگور از آب باران يا نهر مشروب شود، يا مثل زراعتهاي مصر از رطوبت زمين استفاده کند، زکاة آن ده يک است و اگر با دلو ومانند آن آبياري شود، زکاة آن بيست يک است، و اگر مقداري از باران يا نهر يا رطوبت زمين استفاده کند و به همان مقدار از آبياري با دلو ومانند آن استفاده نمايد، زکاة نصف آن ده يک وزکاة نصف ديگر آن بيست يک ميباشد يعني از چهل قسمت سه قسمت آن را بايد بابت زکاة بدهند.
مسأله 1891 :
اگر گندم وجو وخرما وانگور، هم از آب باران مشروب شود وهم از آب دلو ومانند آن استفاده کند، چنانچه طوري باشد که بگويند آبياري با دلو ومانند آن غلبه داشته، زکاة آن بيست يک است و اگر بگويند آبياري با آب نهر وباران غلبه داشته، زکاة آن ده يک است، بلکه اگر نگويند آب باران ونهر غلبه داشته، ولي آبياري با آب باران ونهر بيشتر از آب دلو ومانند آن باشد بنابر احتياط مستحبّ زکاة آن ده يک ميباشد اگرچه در اين صورت از چهل قسمت سه قسمت بدهد کفايت ميکند.
مسأله 1892 :
اگر شک کند که آبياري با آب باران وآب دلو به يک اندازه بوده يا آب باران غلبه داشته، ميتواند از نصف آن ده يک و از نصف ديگر آن بيست يک بدهد اگرچه احتياط مستحبّ ده يک دادن است و نيز اگر شک کند که هر دو به يک اندازه بوده، يا آبياري با دلو غلبه داشته، ميتواند زکاة تمام آن را بيست يک بدهد اگرچه احتياط مستحبّ آن است که از نصف آن ده يک و از نصف ديگر آن بيست يک بدهد.
مسأله 1893 :
اگر کندم وجو وخرما وانگور با آب باران ونهر مشروب شود و به آب دلو ومانند آن محتاج نباشد، ولي با آب دلو هم آبياري شود وآب دلو به زياد شدن محصول کمک نکند، زکاة آن ده يک است و اگر با دلو ومانند آن آبياري شود و به آب نهر وباران محتاج نباشد ولي با آب نهر وباران هممشروب شود و آنها به زياد شدن محصول کمک نکنند، زکاة آن بيست يک است.
مسأله 1894 :
اگر زراعتي را با دلو ومانند آن آبياري کنند و در زميني که پهلوي آن است زراعتي کنند که از رطوبت آن زمين استفاده نمايد ومحتاج به آبياري نشود، بنابر احتياط واجب زکاة زراعتي که با دلو آبياري شده، بيست يک وزکاة زراعتي که پهلوي آن است ده يک ميباشد.
مسأله 1895 :
مخارجي را که براي گندم وجو وخرما وانگور کرده است، حتّي مقداري از قيمت اسباب ولباس را که به واسطه زراعت کم شدهميتواند از حاصل کسر کند و بايد زکاة باقيمانده را بدهد اگر به مقدار نصاب باشد.
مسأله 1896 :
تخمي را که به مصرف زراعت رسانده، اگر ازخودش باشد، به مقدار وزن آن ميتواند از حاصل کسر کند و اگر خريده باشد ميتواند قيمتي را که براي خريد آن داده، خارج نمايد.
مسأله 1897 :
اگر زمين واسباب زراعت يکي از اين دو ملک خود او باشد، نبايد کرايه آنها را جزء مخارج حساب کند و نيز براي کارهائي که خودش کرده، يا ديگري بياجرت انجام داده، چيزي از حاصل کسر نمايد.
مسأله 1898 :
اگر درخت انگور يا خرما را بخرد، قيمت آن جزء مخارج نيست، ولي اگر خرما يا انگور را پيش از چيدن بخرد وزکاة به آنها در ملک مشتري تعلّق بگيرد، پولي را که براي آن داده، بايد خارج کند وامّا اگر زکاة به آنها در ملک فروشنده تعلّق گرفته بود، پولي که داده و آنها را خريده، خارج نميتواند بکند.
مسأله 1899 :
اگر زميني را بخرد و در آن زمين گندم يا جو بکارد، پولي را که براي خريدن زمين داده جزء مخارج حساب نميشود، ولي اگر زراعت را بخرد، پولي را که براي خريد آن داده ميتواند جزء مخارج حساب نمايد و از حاصل کم کند، امّا بهتر آن است که قيمت کاهي را که از آن به دست ميآيد، از پولي که براي خريد زراعت داده کسر نمايد مثلاً اگر زراعتي را پانصد تومان بخرد وقيمت کاه آن صد تومان باشد، فقط چهار صد تومان آن را ميتواند جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1900 :
کسي که بدون گاو وچيزهاي ديگري که براي زراعت لازم است ميتواند زراعت کند، اگر اينها را بخرد، نبايد پولي را که براي خريد اينها داده جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1901 :
کسي که بدون گاو وچيزهاي ديگري که براي زراعت لازم است نميتواند زراعت کند، اگر آنها را بخرد و به واسطه زراعت بکلّي از بين بروند ميتواند تمام قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1902 :
اگر در يک زمين جو وگندم وچيزي مثل برنج ولوبيا که زکاة آن واجب نيست بکارد، چنانچه مقصودش زراعت کردن چيزي بوده که زکاة ندارد و بعداً چيزي را که زکاة دارد زراعت کرده، نبايد مخارج را از يکي حساب کند بلکه نسبت در نظر گرفته شود و همچنين است اگر مقصودش زراعت کردن چيزي بوده که زکاة دارد و بعداً چيزي را که زکاة ندارد زراعت کرده، ميتواند تمام مخارج را به نسبت حساب نمايد و از حاصل کم کند.
مسأله 1903 :
اگر براي شخم زدن يا کار ديگري که تا چند سال براي زراعت فائده دارد خرجي کند، ميتواند آن را جزء مخارج سال اوّل حساب نمايد در صورتي که کار، مال سال اوّل بوده گرچه براي سالهاي بعد هم نفع دارد وگرنه به نسبت حساب نمايد.
مسأله 1904 :
اگر انسان در چند شهر که فصل آن با يکديگر اختلاف دارد و زراعت و ميوة آنها در يک وقت به دست نميآيد گندم يا جو يا انگور داشته باشد و همه آنها محصول يک سال حساب شود، چنانچه چيزي که اوّل ميرسد به اندازه نصاب يعني 288 من و45 مثقال کم باشد، بايد زکاة آن را موقعي که ميرسد بدهد وزکاة بقيّه را هر وقت به دست ميآيد ادا نمايد و اگر آنچه اوّل ميرسد به اندازة نصاب نباشد، در صورتي که يقين دارد با آنچه بعد به دست ميآيد به اندازة نصاب ميشود بايد صبر کند تا محصول بعدي به دست آيد، اگر به نصاب رسيد زکاة را بدهد، و اگر يقين ندارد که همة آنها به اندازة نصاب شود، صبر ميکند تا بقية آن برسد پس اگر روي هم به مقدار نصاب شود، زکاة آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود، زکاة آن واجب نيست.
مسأله 1905 :
اگر درخت خرما يا انگور در يک سال دو مرتبه ميوه دهد، چنانچه روي هم به مقدار نصاب باشد، بنابر احتياط زکاة آن واجب است.
مسأله 1906 :
اگر مقداري خرما يا انگور تازه دارد که خشک آن به اندازه نصاب ميشود، چنانچه به قصد زکاة از تازة آن به قدري به مستحقّ بدهد که اگر خشک شود به اندازة زکاتي باشد که بر او واجب است اگر به عنوان قيمت و به مقدار قيمت آن هم بوده بدهد، اشکال ندارد.
مسأله 1907 :
اگر زکاة خرماي خشک يا کشمش بر او واجب باشد، نميتواند زکاة آن را خرماي تازه يا انگور بدهد و نيز اگر زکاة خرماي تازه يا انگور بر او واجب باشد، نميتواند زکاة آن را خرماي خشک يا کشمش بدهد امّا اگر يکي از اينها يا چيز ديگري را به قصد قيمت زکاة بدهد اگر به مقدار قيمت زکاة باشد، مانعي ندارد.
مسأله 1908 :
کسي که بدهکار است ومالي هم دارد که زکاة آن واجب شده، اگر بميرد بايد اوّل تمام زکاة را از مالي که زکاة آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمايند.
مسأله 1909 :
کسي که بدهکار است وگندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد، اگر بميرد و پيش از آن که زکاة اينها واجب شود، ورثه قرض او را از مال ديگر بدهند، هرکدام که سهمشان به 288 من و45 مثقال کم برسد، بايد زکاة بدهد و اگر پيش از آن که زکاة اينها واجب شود قرض او را ندهند، چنانچه مال ميّت فقط به اندازه بدهي او باشد واجب نيست زکاة اينها را بدهند و اگر مال ميّت بيشتر از بدهي او باشد، در صورتي که بدهي او به قدري است که اگر بخواهند ادا نمايند، بايد مقداري از گندم وجو وخرما و انگور را هم به طلبکار بدهند، آنچه را به طلبکار ميدهند زکاة ندارد وبقيه مال ورثه است و هرکدام آنان که سهمش به اندازة نصاب شود، بايد زکاة آن را بدهد.
مسأله 1910 :
اگر گندم وجو وخرما وکشمشي که زکاة آنها واجب شده خوب وبد دارد، احتياط واجب آن است که زکاة هرکدام از خوب وبد را از خود آنها بدهد، گرچه همه را اگر از خوب بدهد بهتر است.