14.با دیگر دلایل نبوت پیامبر اسلام آشنا شویم (آیت الله جعفر سبحانی)

14.با دیگر دلایل نبوت پیامبر اسلام آشنا شویم (آیت الله جعفر سبحانی)

14.با ديگر دلايل نبوت پيامبر اسلام آشنا شويم

ياد آور شديم براى شناختن پيامبر واقعى از مدعى دروغگو سه راه در اختيار داريم راه نخست اين بود که معجزات پيامبر را نشانه حقانيّت او بدانيم واين راه در باره نبوّت پيامبر اسلام پيموده شد.

راه دوّم اين است که پيامبر پيشين بر نبوّت پيامبر بعدى تصريح کند.

راه سوم جمع قراين وشواهد که نبوّت او را قطعى و روشن سازد. اينک توضيح دو راه ديگر:

تنصيص پيامبر پيشين بر نبوت پيامبر بعدى

به طور مسلّم هرگاه نبىّ سابق بر نبوّت شخص بعدى تنصيص کند واو را شخصاً ويا از طريق امارات وشواهد که فقط بر يک نفر منطبق است، معيّن کند طبعاً نبوّت او ثابت مى گردد واين مسأله در مورد پيامبر گرامى در صورتى روشن مى شود که گواهيهاى تورات و انجيل را بر نبوت پيامبر عربى از نسل هاشم فرزند عبد اللّه را مورد بررسى قرار دهيم واين شواهد به اندازه اى است که مى توان پيرامون آن کتابى نوشت و دانشمندان ما در اين باره کتابهايى نوشته اند که مى توان از دو کتاب جامع نام برد:

1ـ «أنيس الأعلام» نگارش فخر اسلام.

صفحه 88

2ـ «إظهار الحق» نوشته يکى از دانشمندان هند.

در اين دو کتاب مجموع اشارات تورات وانجيل در باره پيامبر گرد آمده ومراجعه به آنها مرد منصف را به حقانيّت وراستگويى پيامبر گرامى معتقد مى سازد ما از ميان تمام اين اشارات يک بشارت از انجيل يوحنا را متذکر مى شويم که حضرت مسيح به صورت روشن از آمدن نبيّى به نام «احمد» گزارش مى دهد.

مطالعه فصل هاى چهاردهم وپانزدهم وشانزدهم از اين انجيل مى رساند که حضرت مسيح مى گويد:«من مى روم و «فارقليط» را براى شما مى فرستم وتا من نروم او نخواهد آمد» . مفسران انجيل براى پرهيز از نفوذ اسلام در ميان مسيحيان اين کلمه را به روح القدس تفسير کردهاند در صورتى که آمدن روح القدس هيچگاه مشروط به رفتن پيامبر قبلى نيست. بلکه اين پيامبر جديد است که آمدن آن مشروط به رفتن پيامبر قبلى است. از اين جهت بايد گفت که مقصود از آن در زبان سريانى همان احمد به معنى ستوده است که بسيارى از لغت شناسان آن را تأييد مى کنند.

بطور مسلّم حضرت مسيح لفظ «احمد» را به زبان آورده است ولى مترجمان انجيل اسم او را که به معنى ستوده است به «فارقليط» آن هم به معنى ستوده است ترجمه کرده و از اين طريق اشتباهى رخ داده است.

فخر اسلام در مقدمه کتاب خود مى نويسد من به درجه کشيشى رسيده بودم ودر نزد استادم که اسقف عالى مقام بود محبوبيت فوق العاده داشتم روزى استاد به درس نرفت ومرا مأمور کرد به مدرسه بروم وشاگردان را از بيمارى استاد آگاه سازم، من ا نجام وظيفه کردم و به محضر استاد برگشتم او پرسيد شاگردانم مشغول چه بحثى بودند گفتم در باره «فارقليط» بحث مى کردند وآن را به «روح القدس» تفسير مى کردند او برگشت به من گفت: از معنى اين کلمه جز استادان محقق مسيحى آگاهى ندارند واين به معنى «احمد» پيامبر مسلمانان است، سپس دستور داد انجيلى را که در محفظه خاصى نگهدارى مى شد آوردند واين انجيل قبل از اسلام نوشته شده

صفحه 89

بود. ودر آنجا به جاى کلمه «فارقليط» لفظ «احمد» نوشته بود(1).

جمع قراين و شواهد

امروز در دادگسترى برا ى شناختن مجرم از طريق جمع قراين وشواهد استفاده کرده وبا تراکم نشانه ها مجرم رامعيّن مى کنند.

ما امروز از اين راه مى توانيم بسيارى از حقايق را کشف کنيم واختصاصى به مسائل قضايى ندارد. اوّل کسى که از اين راه استفاده کرد قيصر روم بود. زيرا پس از آن که نامه رسول گرامى به دست او رسيد. فوراً دستور داد گروهى را که اين پيامبر را خوب مى شناسند به دربار بياورند. اتفاقاً در آن روزها ابوسفيان با گروهى براى امور بازرگانى وارد شام شده بودند ازاين جهت فوراً به دربار جلب شدند و قيصر به وسيله مترجم پرسشهايى از او کرد واو پاسخ هايى داد که در زير مشاهده مى کنيد:

قيصر: آيا در نياکان نزديک اين مدعى نبوّت، فردى بود که ادعاى نبوّت کرده باشد؟

ابوسفيان: خير.

قيصر: آيا يکى از نياکان نزديک او سلطنت داشت يا نه؟

ابوسفيان: خير.

قيصر: آيا اين مرد قبل از ادعاى نبوّت در ميان مردم به امانت وراستگويى معروف بود يا نه؟

ابوسفيان:او چهل سال قبل از نبوّت در ميان ما به امانت و پاکدامنى زيسته است.

قيصر: چه گروهى از مردم به او گرويده اند؟

ابوسفيان: غالباًجوانان دور او را گرفته اند.

قيصر: او در جنگ با مخالفان خود پيوسته غالب است يا مغلوب؟

ابوسفيان: او گاهى غالب وگاهى مغلوب مى باشد.

قيصر: آيا از گروندگان به وى تاکنون کسى از آيين او برگشته است يا خير؟

ابوسفيان:خير.

1 . أنيس الأعلام ج1ص4.

صفحه 90

آنگاه قيصر رو به ابوسفيان کرد و گفت اگر اين پاسخهايى که تو در برابر پرسشهاى من دادى صحيح و راست باشد نويسنده نامه که مرا به آيين خود دعوت کرده است پيامبر خدا است زيرا تمام آنچه که گفتى نشانه نبوّت او است.

من نخست فکر کردم که او نبوّت را به تقليد از يکى از نياکان خود عنوان کرده ويا براى جبران سلطنت از دست رفته بدان پناه برده است وچون شما هر دو را نفى کرديد روشن شد که در ادعاى نبوّت چنين انگيزه هايى در کار نبوده است.

ازا ين که گفتى او قبل از نبوّت به درستى و راستگويى معروف بود اين گواه بر اين است که اين مرد در ادّعاى نبوّت راستگو است زيرا مردى که چهل سال به مردم راست بگويد ممکن نيست يک مرتبه منقلب گردد و به خدا دروغ ببندد.

از اين که گفتى دور او را جوانان گرفته اند اين نيز نشانه نبوّت او است زيرا دور مردان خدا را همان جوانان مى گيرند.

در پاسخ سوال من گفتى که او در جنگ گاهى غالب وگاهى مغلوب است وهمچنين گفتى که احدى از ياران او از آيين وى دست بر نمى دارند اين نيز نشانه نبوّت او است زيرا پيامبران گاهى در جنگ پيروز مى شوند وگاهى شکست مى خورند وگروندگان وى دست از آيين او بر نمى دارند.

ابوسفيان پس از خروج از دربار از اين که حقايق را بازگو کرده وبه نفع محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم)تمام شده، بسيار متأثر بود (1).

در عصر حاضر نويسنده مصرى سيد محمد رشيد رضا در کتاب «الوحي المحمّدي» به جمع قرائن پرداخته واز اين طريق رسالت او را ثابت کرده است، وما نيز در بخش آينده برخى از قرائنى را که راستگويى پيامبر را مبرهن مى سازد خواهيم آورد.

1 . سيره ابن هشام ج1ص192ـ199 ومروج الذهب ج2ص279.

صفحه 91

Powered by TayaCMS